زیارت عاشورا ‌.لالااتاتا بین الحرمین
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انوار1 و آدرس anwar1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





اگر خدا عادل است چرا به بعضی ها بلا نازل میکند به بعضیا نه.چرا خدا اين همه ظلم مي‌‌كند؟ مگر ما پيامبر هستيم كه امتحان شويم؟ أصلاً من دلم جهنم مي‌‌خواهد چه كار كنم؟ ديگر من طاقت اين همه ظلم در دنيا را ندارم.

 

خداوند هيچ‌‌گاه به کسي ظلم نمي‌‌کند و هيچ کسي از خدا عادل‌‌تر نيست و خداوند عالم کائنات را بر اساس عدالت پايه‌‌ريزي نموده است و در چندين آيه، قرآن کريم سفارش به عدالت نموده و بر ظالمان وستمگران نفرين نموده است. 

 

بنابراين گرفتاريهايي که براي شما و يا ساير افراد پيش آمده، هيچ ربطی به عدالت خداوند ندارد، بلکه:

گرفتاريهايی كه براي مؤمنين پيش مي‌آيد يا به خاطر ندانم كاريهاي خود آنها يا آزمايش‌‌هاي الهي يا براي بالابردن درجات معنوي آنها است.

 

توضيح مختصر هر يك اين‌ است كه:

الف) گاهي انسان مرتكب خطاها و اشتباهاتي مي‌‌گردد كه پيامد آن‌ها به صورت گرفتاري و بلا در زندگي دنيا پديدار مي‌گردد.

 

هرگناه، اثر و پيامد مخصوصی دارد؛ برخي گناهان فقر مي‌‌آورد، برخي هم گرفتاري ديگر ايجاد مي‌‌كند. چنانچه امام علي(ع) در دعاي كميل مي‌‌فرمايد: «اللّهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النقم اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء»؛ خدايا گناهاني كه سبب رسوايي مي‌‌گردد، و گناهاني كه موجب خشم وانتقام تو مي‌‌گردد، گناهاني كه نعمت‌‌هاي تورا تغيير مي‌‌دهد، مانع ازاجابت دعامي‌گردد و گناهاني كه سبب نزول بلا مي‌‌گردد. بر‌من ببخش و بيامرز.

 

در هر صورت اين گرفتاريها هم به خاطر آن است كه كيفر گناهان او باشد و چون خدا بنده‌‌ي مؤمنش را دوست دارد در برابر برخي از گناهان او را گرفتار مي‌‌كند تا كيفر خطاي او در همين دنيا گردد و در آخرت سبكبار باشد و اين خود لطف و رحمت خدا نسبت به بنده مؤمن است. ولي كسي كه مورد غضب قرار گيرد در بسياري موارد به جاي گرفتاري نعمتش را بيشتر مي‌‌كند تا در نهايت او را به عذاب دردناك آخرت گرفتار سازد.

 

ب) امتحان‌‌هاي الهي: گاهي گرفتاريها به خاطر آنست كه مورد آزمايش وامتحان الهي قرار مي‌‌گيرد.

يكي از سنت‌‌ها و قانون‌‌هاي ثابت خدا این ‌است كه مؤمنين را آزمايش مي‌‌كند، چنانچه قرآن كريم در آيات زياد به اين مسئله اشاره دارد براي نمونه:

 

در سوره آل عمران آيه 186 مي‌‌فرمايد: «لتُبلونّ في أموالكم و أنفسكم و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين أشركوا أذي كثيراَ و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلك من عزم الأمور»(آل عمران/186)؛

«البته، ‌آزمونهاي مالي و جاني(بسيار) در پيش خواهيد داشت، و بي ترديد و ناگزير، از پيروان(دروغين) كتابهاي آسماني پيشين و نيز از كساني كه مرام شرك را برگزيده‌‌اند، آزار و زخم زبان فراوان خواهيد ديد، اگر صبر پيشه کنيد و استقامت كنيد، همه كارهايتان روبراه خواهد شد و توفيق رفيق شما خواهد گرديد».

 

در جاي ديگر مي‌‌فرمايد: «آيا مردم چنين پنداشته‌‌اند كه به صِرف اينكه بگويند: ايمان آورديم؛ رهايشان مي‌‌كنند و در بوته آزمايش قرارشان نمي‌‌دهند؟ حال آنكه ما امتهايي را كه پيش از اينان بوده‌‌اند نيز آزموده‌‌ايم.(پس، ناگزير مسلمانان را هم خداوند خواهد آزمود) و معلوم خواهد گردانيد كه چه كساني داراي ايمان راستين هستند و چه كساني بدروغ ادعاي ايمان كرده‌‌اند».

 

البته آزمايش‌‌هاي الهي چارچوب مشخص و معين ندارد، بلكه هر كس متناسب با حالات روحي‌‌اش آزمايش و امتحان مي‌‌گردد. لذا در آيه ديگر مي‌‌فرمايد: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ»(انبياء: 21/35) «ما شما را به بديها و خوبيها آزمايش مي‌كنيم و سرانجام به سوي ما بازگردانده مي‌شويد».

 

حکمت امتحان الهی: از آنجا که خداوند از همه امور آگاه است، لذا امتحانات الهي براي رفع جهل از امور نيست. لكن براي آنكه شايستگي و لياقت انسان‌‌هاي مؤمن خالص به نمايش گذاشته شود و استعداد‌‌هاي دروني او بروز و ظهور پيدا كند او را مورد امتحان قرار مي‌‌دهد. 

 

خالص كردن انسان مؤمن وآشكار شدن جوهره ايمان مؤمن يكي از حكمت‌‌هاي آزمايش الهي است همانگونه كه صنعتگر، طلا را در آتش مي‌اندازد، تا ناخالصي‌هاي آن دركوره آتش نابود و طلاي خالص بدست آيد. 

 

خداوند هم انسان‌‌هاي مؤمن را در كوره بلاها و غمها پخته و ايمان او را خالص مي‌سازد. همچنين جدا ساختن صفوف مؤمنين راستين از كساني كه صرفا در زبان مؤمن هستند از ديگر حكمت‌‌هاي امتحان‌‌هاي الهي است. چنانچه امام علي(ع) مي‌‌فرمايد: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ يُمَحَّصُوا وَ يُمَيَّزُوا وَ يُغَرْبَلُوا وَ يُسْتَخْرَجُ فِي الْغِرْبَالِ خَلْقٌ»؛ «بايد مردم خالص شوند و امتحان گردند و تميز داده شوند و غربال شوند، و استخراج شوند».

 

بنابراين، مؤمنين متناسب با مرتبه ايمان و وضعيت روحي‌‌شان مور د آزمايش‌‌هاي سخت الهي قرار مي‌گيرند و كسي نپندارد كه راه ايمان و دينداري هميشه از ميان گلزارها و باغستانهاي سرسبز مي‌‌گذرد و انسان با ايمان در سراسر اين راه طولاني كه در پيش رو دارد، روي برگ‌‌هاي گل قدم مي‌‌گذارد كه اين پندار نشانه‌‌ي بي‌‌خبري از ماهيت ايمان و دين ‌مي‌باشد. شايد همين انديشه و پندار بوده است كه زماني در مكه در افكار بعضي از مسلمانان رخنه كرده بود كه تا كي بايد به جرم داشتن ايمان به خداي يكتا زجر بكشيم؟

 

خداوند براي زدودن اين موهومات از انديشه‌‌ي آنان، آيات ذيل را نازل فرمود:

 

«أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا و هم لايفتنون ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمنّ الكاذبين»(عنكبوت/1-3)؛ آيا مردم چنين پنداشته‌‌اند كه به صرف اينكه بگويند: ايمان آورديم رهايشان مي‌‌كنند ودربوته ي آزمايش قرار شان نمي‌‌دهند؟ حال آنكه ما امتهايي را كه پيش از اينان بوده‌‌اند نيز آزموده‌‌ايم.(پس، ناگزير مسلمانان را هم خداوند خوا هد آزمود) و معلوم خواهد گردانيد كه چه كساني داراي ايمان راستين هستند و چه كساني بدروغ ادعاي ايمان كرده‌‌اند. 

 

در هر صورت باب آزمايش الهي بحث مفصلی دارد و حكمتهاي آن هم زياد مي‌‌باشد و خداوند همه بندگانش را به نحوي مورد آزمايش قرار مي‌‌دهد، همانگونه که پيامبران الهي مورد آزمايش شديد قرار مي‌گرفتند.

 

ج) بالا بردن اجر و پاداش معنوي: گاهي گرفتاريها به خاطر آنست كه خداوند انسان‌‌هاي مؤمن را گرفتار مي‌‌سازد تا او صبر بر بلاها كند و درجات معنوي او را بالا ببرد. 

 

در روايتي كه از عبدالرحمن در اين زمينه وارد شده چنين آمده: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْبَلَاءُ وَ مَا يَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا فَقَالَ النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ»؛ عبدالرحمن ابن حجاج مي‌‌گويد: خدمت امام صادق(عليه‌‌السلام) سخن از بلا و آنچه خداي عزوجل مؤمن را به آن مخصوص مي‌‌دارد به ميان آمد، حضرت فرمود: از رسول خدا‌(صلي الله عليه وآله)پرسيدند: در دنيا بلاي كدام كس سخت‌‌تر است؟ فرمود: پيغمبران، سپس هركه به آنها شبيه‌تر است(اوصيا) بترتيب وبعد ازآن مؤمن به‌‌اندازه ايمان و نيكي كردارش گرفتار شود. پس هر كس ايمانش درست وكردارش نيكو باشد گرفتاريش سخت است و هر كه ايمانش سست وعملش ضعيف باشد گرفتاريش اندك‌است.

 

‌در روايت ديگر مي‌خوانيم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ كِفَّةِ الْمِيزَانِ كُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمَانِهِ زِيدَ فِي بَلَائِه»؛ ازامام صادق(ع) روايت نموده‌‌اند كه فرمود: مؤمن همانند كفه ترازوست، كه هر چه بر ايمانش بيفزايد، بر بلايش افزوده شود. 

 

امام صادق(ع) فرمود: همانا خداوند دوستان خود را به مصيبتها و پيشامدها گرفتار مي‌‌كند تا بدان جهت، بدون داشتن گناه، به آنها اجر و ثواب عنايت فرمايد.

 

[ دو شنبه 8 / 6 / 1393برچسب:عدل, ] [ 17:31 ] [ خادم سیدالشهدا ]

سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهای اخلاقی و تربیتی به این مساله بستگی دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه های تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد; تعزیرات و تمام مجازاتهای بازدارنده نیز بی معنی خواهد بود.

 

بنابراین، وجود آنهمه برنامه های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وجود برنامه های تربیتی در تمام جهان بشریت، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که قابلیت تغییر اخلاق، و روشهای اخلاقی، نه تنها از سوی تمام پیامبران که از سوی همه عقلای جهان پذیرفته شده است.

 

اما با این همه، عجیب است که فلاسفه و علمای اخلاق بحثهای فراوانی درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است یا نه؟» مطرح کرده اند!

 

بعضی می گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتی ناپاک دارند عوض نمی شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحی و ناپایدار است و بزودی به حال اول باز می گردند!

 

آنها برای خود دلائلی دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکی با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگی آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمی عوض نمی شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.

 

جمعی از شعرا که پیرو این طرز تفکر بوده اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعی مبالغه در این امر حمل کرد).

 

نمونه ای از اشعار شعرای معروف را در این زمینه در ذیل می خوانید:

 

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی؟ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس!

 

برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ!

 

چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بدگهر باشد سگ به دریای هفتگانه مشوی که چو تر شد پلیدتر باشد! خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد!

 

دلیل دیگری که برای این امر ذکر کرده اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجی، از قبیل تادیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامی که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلی خود باز خواهد گشت، درست مانند سردی آب که به وسیله عوامل حرارت زا از بین می رود و هنگامی که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز می گردد!

 

این طرز فکر و این گونه استدلالات همه مایه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشری است!

 

طرفداران «قابلیت تغییر» در امور اخلاقی، از دو دلیل فوق چنین پاسخ می گویند:

 

1- ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولی این ارتباط به اصطلاح در حد «مقتضی » است نه «علت تامه »، یعنی می تواند زمینه ساز باشد نه این که الزاما و اجبارا تاثیر قطعی بگذارد، همان گونه که بسیاری از افرادی که از پدران و مادران مبتلا به پاره ای از بیماریها متولد می شوند زمینه آلودگی به آن بیماریها را دارند، ولی با این حال می توان با پیشگیریهای مخصوص جلو تاثیر عامل وراثت را گرفت.

 

افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانی با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندی می شوند و بعکس، افراد قوی البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.

 

افزون براین، روح و جسم انسان نیز قابل تغییر است تاچه رسدبه اخلاق زاییده ازآن!

 

می دانیم تمام «حیوانات اهلی امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشی بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلی در آورد; بسیاری از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده اند. جایی که با تربیت بتوان خلق و خوی یک حیوان و ویژگیهای یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمی توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتی باشد تغییر داد؟

 

هم اکنون نیز بسیاری از حیوانات را برای کارهایی که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت می کنند و آنها این کارها را بخوبی انجام می دهند.

 

2- از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن می شود زیرا گاه عوامل بیرونی آنقدر تاثیر قوی دارد که ویژگیهای ذاتی را بکلی دگرگون می سازد، و حتی ویژگیهای جدید به وراثت به نسلهای آینده نیز می رسد همان گونه که در حیوانات اهلی مثال زده شد.

 

تاریخ، انسانهای بسیاری را نشان می دهد که بر اثر تربیت بکلی خلق و خوی خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادی که یک روز مثلا در صف دزدان قهار جای داشتند به زاهدان و عابدان مشهوری مبدل گشتند.

 

توجه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقی به ما این قدرت را می دهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم; مساله چنین است که هر عمل خوب یا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقی می گذارد، و روح را تدریجا به سوی خود جلب می کند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر می سازد، و کم کم کیفیتی به نام «عادت » حاصل می شود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه » در می آید.

 

بنابراین، همان گونه که عادات و ملکات اخلاقی زشت در سایه تکرار عمل تشکیل می گردد، از همین طریق قابل زوال است; البته، اثر تلقین، تفکر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینه های روحی برای پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمی توان نادیده گرفت.

 

در اینجا قول سومی نیز وجود دارد و آن این که بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر است، و بعضی غیر قابل تغییر، آن صفاتی که طبیعی و فطری است، قابل تغییر نمی باشد، ولی آن صفاتی که عوامل خارجی دارد قابل تغییر است. (1)

 

این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذاری، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعی و فطری است، در حالی که چنین چیزی ثابت نیست; و به فرض که چنین باشد چه کسی می تواند ادعا کند که صفات فطری قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشی را نمی توان اهلی کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمی تواند آنقدر ریشه دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟

 

آیات و روایات دلیل بر قابلیت تغییر اخلاق است

 

آنچه را در بالا گفتیم از نظر دلائل عقلی و تاریخی بود، هنگامی که به دلائل نقلی یعنی آنچه از مبدا وحی و سخنان معصومین(ع) به دست آمده مراجعه کنیم مساله از این هم روشنتر است; زیرا:

 

1- نفس مساله بعثت انبیا و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و بطور کلی ماموریتی که آنها برای هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محکمترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقی در تمام افراد بشر است.

 

آیاتی مانند: هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (سوره جمعه، آیه 2) (2) و آیات مشابه آن بخوبی نشان می دهد که هدف از ماموریت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانی بود که در «ضلال مبین » و گمراهی آشکار بودند.

 

2- تمام آیاتی که خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بنی آدم » و «یاایها الناس » و «یاایها الانسان »، و «یا عبادی » می باشد و مشتمل بر اوامر و نواهی و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقی است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله » و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیت این خطابها لغو و بیهوده خواهد بود.

 

ممکن است گفته شود: این آیات غالبا مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبه های عملی است، در حالی که اخلاق ناظر به صفات درونی است.

 

ولی نباید فراموش کرد که «اخلاق » و «عمل » لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علت و معلولند، و در یکدیگر تاثیر متقابل دارند; هر اخلاق خوبی سرچشمه اعمال خوب است، همان گونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد; و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجا تبدیل به خلق و خوی خوب و بد می شود.

 

3- اعتقاد به عدم امکان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در می آورد; زیرا مفهومش این است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است، پس در انجام کار خوب یا بد مجبورند، و در عین حال مکلف به انجام خوبیها و ترک بدیها هستند; این عین جبر است، و تمام مفاسدی را که مذهب جبر دارد بر آن مترتب می شود. (3)

 

4- آیاتی که با صراحت تشویق به تهذیب اخلاق می کند و از رذایل اخلاقی بر حذر می دارد نیز دلیل محکمی است بر امکان تغییر صفات اخلاقی، مانند «قد افلح من زکیها وقد خاب من دسیها; هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده سازد نومید و محروم گشته است.» (سوره شمس - آیه 9 و 10).

 

تعبیر به «دسیها» از ماده «دس » و «دسیسه » در اصل به معنی آمیختن شی ء ناپسندی با چیز دیگر است; مثل این که گفته می شود: «دس الحنطة بالتراب; گندم را با خاک مخلوط کرده »، این تعبیر نشان می دهد که طبیعت انسان بر پاکی و تقوا است و آلودگیها و رذائل اخلاقی از خارج بر انسان نفوذ می کند و هر دو قابل تغییر و تبدیل است.

 

در آیه 34 سوره فصلت می خوانیم: «ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک وبینه عداوة کانه ولی حمیم; بدی را با نیکی دفع کن ناگهان (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمن است گویی دوست گرم و صمیمی (و قدیمی تو) است!»

 

این آیه بخوبی نشان می دهد که عداوت و دشمنیهای عمیق که در خلق و خوی انسان ریشه دوانده باشد، با محبت و رفتار شایسته ممکن است تبدیل به دوستیهای داغ و ریشه دار شود; اگر اخلاق، قابل تغییر نبود، این امر امکان نداشت.

 

در روایات اسلامی نیز تعبیرات روشنی در این زمینه دیده می شود مانند احادیث زیر:

 

1- حدیث معروف انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، (4) دلیل واضحی بر امکان تغییر صفات اخلاقی است.

 

2- روایات فراوانی که تشویق به حسن خلق می کند، مانند: حدیث نبوی: «لو یعلم العبد ما فی حسن الخلق لعلم انه یحتاج ان یکون له خلق حسن; اگر بندگان می دانستند که حسن خلق چه منافعی دارد، یقین پیدا می کردند که محتاج به اخلاق نیکند!»، (5) نشانه دیگر است.

 

3- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «الخلق الحسن نصف الدین; اخلاق خوب، نیمی از دین است.» (6)

 

4- و در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «الخلق المحمود من ثمار العقل، الخلق المذموم من ثمار الجهل; اخلاق خوب از میوه های عقل و آگاهی است و اخلاق بد از ثمرات جهل و نادانی است.» (7)

 

و از آنجا که «علم » و «جهل » قابل تغییر است، اخلاق هم به تبع آن قابل تغییر می باشد.

 

5- در حدیث دیگری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «ان العبد لیبلغ بحسن خلقه عظیم درجات الاخرة وشرف المنازل وانه لضعیف العبادة; بنده خدا به وسیله حسن اخلاق به درجات عالی آخرت و بهترین مقامات می رسد، در حالی که ممکن است از نظر عبادت ضعیف باشد!» (8)

 

در این حدیث اولا مقایسه حسن اخلاق به عبادت، و ثانیا ذکر درجات بالای اخروی که حتما مربوط به اعمال اختیاری است، و ثالثا تشویق به تحصیل حسن خلق، همگی نشان می دهد که اخلاق یک امر اکتسابی است، نه اجباری و الزامی و خارج از اختیار! (دقت کنید)

 

این گونه روایات و تعبیرات گویا و پرمعنی در کلمات معصومین(ع) زیاد دیده می شود (9) و همه آنها نشان می دهد که صفات اخلاقی قابل تغییر است، و گرنه این تعبیرات و تشویقها لغو و بیهوده بود.

 

6- در حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که به یکی از یارانش به نام «جریر بن عبدالله » فرمود: «انک امرء قد احسن الله خلقک فاحسن خلقک; خداوند به تو چهره زیبا داده، اخلاق خود را نیز زیبا کن!» (10)

 

کوتاه سخن این که: کتب روایی ما پس از روایاتی است که همگی دلالت بر امکان تغییر اخلاق آدمی دارد. (11)

 

این بحث را با حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام که تشویق به فضائل اخلاقی می کند پایان می دهیم، فرمود: «الکرم حسن السجیة و اجت-ناب الدن-یة; ارزش و کیفیت انسان به اخلاق پسندیده و اجتناب و دوری از اخلاق پست است!» (12)

 

دلائل طرفداران عدم تغییر اخلاق

 

در برابر دلائل بالا بعضی به روایاتی تمسک جسته اند که در نظر بد وی از آنها چنین بر می آید که اخلاق قابل تغییر نیست، از جمله:

 

1- در حدیث معروفی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود:

 

«الناس معادن کمعادن الذه-ب والفض-ة، خیارهم فی الجاهلی-ة خیاره-م فی الاس-لام; مردم همچون معدنهای طلا و نقره اند، بهترین آنها در زمان جاهلیت بهترین آنها در اسلامند.»

 

2- در حدیث دیگری از همان حضرت صلی الله علیه و آله آمده است: «اذا سمعتم ان جبلا زال عن مکانه فصد قوه، و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصد قوه! فانه سیعود الی ما جبل علیه! هر گاه بشنوید کوهی از جایش حرکت کرده، تصدیق کنید، اما اگر بشنوید کسی اخلاقش را رها نموده تصدیق نکنید! چرا که بزودی به همان فطرت خویش باز زیرا این نکته قابل قبول است که روحیات مردم ذاتا متفاوت است، بعضی همچون معدن طلا هستند و بعضی نقره، ولی

 

‹رس ث/››ح .ت سین ل کشم ن ادنچ ،دراد ق لاخا رییغت ن اکما رد ت حارص ه ک ی تایاور و ق باس ن شور ل ئلاد ه نیرق ه ب ت ایاور ه نوگ ن یا ریسفت ح<>ج خ ساپ ج<>ح)31( اینها دلیل بر این نمی شود که این روحیات قابل تغییر نباشند; و به تعبیر دیگر، این گونه صفات روحی در حد مقتضی است نه علت تامه، لذا با تجربه دیده ایم که این افراد بر اثر تعلیم و تربیت بکلی عوض می شوند.

 

اضافه بر این، اگر ما بخواهیم مطابق این حدیث حکم کنیم باید بگوییم که همه مردم دارای اخلاق نیکند، بعضی خوبند و بعضی خوبتر، (همانند نقره و طلا)، بنابراین، جایی برای اخلاق رذیله طبیعی وجود نخواهد داشت. (دقت کنید)

 

در مورد حدیث دوم نیز مساله جنبه مقتضی دارد نه علت تامه، و یا به تعبیر دیگر ناظر به غالب مردم است نه همه مردم; وگرنه مضمون حدیث، مخالف صریح تواریخی است که در دست است و نشان می دهد افرادی اخلاق خود را تغییر داده اند، و تا پایان عمر بر همان روش باقی ماندند.

 

همچنین مخالف تجربیات روزمره ما است که بسیاری از افراد فاسد را می بینیم به وسیله تعلیم و تربیت راه زندگی خود

 

را عوض می کنند و تا آخر نیز بر روش جدید می مانند. کوتاه سخن این که: در عین قبول تفاوت روحیات و سجایای اخلاقی مردم با یکدیگر، هیچ کس مجبور نیست که بر اخلاق بد باقی بماند، یا بر اخلاق خوب; صاحبان سجیه نیک ممکن است بر اثر هواپرستی در منجلاب اخلاق سوء سقوط کنند و صاحبان سجایای زشت، ممکن است زیر نظر استاد مربی و در سایه خودسازی به بالاترین مراحل کمال عروج نمایند!

 

این نکته نیز گفتنی است که بعضی از افراد فاسد و مفسد، برای این که اعمال خود را توجیه کنند، به این گونه منطقها روی می آورند که خدا ما را چنین آفریده، اگر می خواست، می توانست ما را با اخلاق دیگری بیافریند!

 

به هر حال، روی آوردن به مکتب طرفداران عدم قابلیت تغییر اخلاق نتیجه ای جز سقوط در دامان اعتقاد به جبر، و انکار مکتب انبیا و بیهوده شمردن تلاش علمای اخلاق و روانکاوان و سرانجام فساد جوامع بشری نخواهد داشت.

 

پاورقی ها 1- محقق نراقی در جامع السعادات این نظریه را برگزیده است (جامع السعادات جلد 1، ص 24).

 

2- آیه 164 آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد.

 

3- به اصول کافی، جلد 1، ص 155و کشف المراد،بحث قضا و قدر درباره مفاسد و مذهب جبر مراجعه شود.

 

4- سفینة البحار، (ماده خلق).

 

5- بحار، جلد 10، ص 369.

 

6- بحار، ج 71، ص 385.

 

7- غررالحکم، 1280 - 1281.

 

8- مهجة البیضاء، ج 5، ص 93.

 

9- مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی، در باب حسن الخلق(ص 99) هیجده روایت در این زمینه نقل کرده است.

 

10- سفینة البحار، ماده خلق.

 

11- به جلد دوم اصول کافی و روضه کافی، و جلد سوم میزان الحکمة و جلد اول سفینة البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرمایید.

 

12- غرر الحکم.

 

13- جامع السعاده، جلد اول، صفحه 24.

 

 

[ جمعه 5 / 6 / 1393برچسب:اخلاقی, ] [ 23:13 ] [ خادم سیدالشهدا ]

می دانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او خاتم و جاودانه است و بلکه پیغمبران گذشته همه مقدمه بوده اند، یعنی در واقع مراحل ابتدائی را می گذرانده اند و بشر هم در مکتب آنها مراحل ابتدائی را پشت سر می گذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهایی و با آمدن دین خاتم دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین به صورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند. حال ببینیم راز خاتمیت چیست؟ دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد. یکی از آن خصوصیات معجزه دین خاتم است، البته معجزه اصلی آن. معجزات پیامبران دیگر از نوع یک حادثه طبیعی بوده است، مثل زنده کردن مرده یا اژدها شدن عصا و یا شکافته شدن دریا و امثال آنها. اینها هر کدام حادثه ای موقت است، یعنی حوادثی است که در یک لحظه و در یک زمان معین صورت می گیرد و باقی ماندنی نیست. اگر مرده ای زنده شود، زنده شدن او در یک لحظه انجام می گیرد و چند صباحی هم ممکن است زنده بماند ولی بالاخره می میرد و تمام می شود.

اگر عصایی اژدها می شود یک امری است که در یک ساعت معین رخ می دهد بعد هم برمی گردد به حالت اولیه اش. معجزاتی که انبیاء گذشته داشته اند همه از این قبیلند. حتی بعضی از معجزات خود پیامبر نیز از جمله اینگونه معجزات است. رفتن پیغمبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی یا شق القمر در شبی یا روزی انجام می گیرد و تمام می شود. ولی برای دین جاودان که می خواهد قرنها در میان مردم باقی بماند چنین معجزه ایکه مدتی کوتاه عمر دارد کافی نیست. چنین دینی معجزه ای جاودان لازم دارد و به همین جهت معجزه اصلی خاتم الانبیاء از نوع کتاب است. پیغمبران دیگر کتاب داشته اند و معجزه هم داشته اند ولی کتابشان معجزه نبود و معجزه شان هم کتاب نبود.

موسی تورات داشت و خودش هم می گفت تورات من معجزه نیست، معجزه من غیر از تورات است. ولی پیغمبر اسلام اختصاصاً کتابش معجزه اش هم هست البته نه به معنای اینکه او معجزه دیگری نداشته است بلکه به این معنا که کتابش هم معجزه است و این لازمه دین خاتم و دین جاودان است. مطلب دیگری در مورد دین خاتم است که باز یکی از رازهای خاتمیت بشمار می آید و آن این است که دوره خاتمیت نسبت به دوره های گذشته نظیر دوره نهایی و تخصصی است نسبت به دوره های ابتدایی یعنی دوره صاحب نظر شدن بشر است. دانش آموز در دوره دبستان و دبیرستان فقط به او می گویند و او یاد می گیرد، ولی وقتی که به دوره دانشگاه رسید و به طی کردن دوره تخصص یعنی دوره فوق لیسانس و دکترا پرداخت، اینجا دیگر دوره صاحب نظر شدن است، دوره اجتهاد در فن مربوطه است. دوره دین خاتم برای بشر از نظر کلی نه ملاحظه یک فرد بخصوص نسبت به فرد دیگر، دوره صاحب نظر شدن است. در دوره صاحب نظر شدن بشر است که در مسائل دینی، اجتهاد و مجتهد شأن پیدا می کند، آیا در ادوار گذشته ما مجتهد داشته ایم؟در ادیان ابراهیم و موسی و عیسی مجتهدی وجود داشته است؟ خیر، آنچه قرآن از آن تعبیر به فقاهت و تفقه در دین می کند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی خورد. آن کاری که امروز مجتهد با نیروی علم و استدلال و اجتهاد می کند پیغمبران گذشته می کردند ولی نه با قوه اجتهاد بلکه با نیروی وحی و نبوت.

اصولاً در آن ادیان اجتهاد وجود نداشت چون خود دین باید زمینه اجتهاد در آن وجود داشته باشد یعنی در یک دین ضوابط و اصول کلی باید بیان شده باشد تا عده متخصص بر اساس آن کلیات و ضوابط روی فکر و نظر، مسائل جزئی را اکتشاف نمایند. ادیان گذشته به دلیل اینکه درس دوره ابتدائی بود، نمی توانست اصول و کلیات را بیان نماید زیرا بشر استعداد فراگیری آنها را نداشت. اصطلاح رایجی است که می گویند پیغمبران مرسل و غیر مرسل، پیغمبران مرسل یعنی پیغمبرانی که صاحب شریعت و قانون هستند مثل ابراهیم و موسی و عیسی و پیغمبران غیر مرسل یعنی پیغمبرانی که تابع پیغمبران دیگر و مبلغ شریعت آنانند و از خودشان قانونی نداشته اند.

کاری که هم اکنون مجتهدان می کنند همان کاری است که پیغمبران غیر مرسل می کرده اند. البته مجتهد کارش منحصر به این نیست و علاوه بر اجتهاد حاکم شرعی است و رهبر مردم است، آمر به معروف و ناهی از منکر در میان مردم است، او مصلح میان امت بوده و موظف است که مفاسد را اصلاح نماید. همین کار را نیز در گذشته پیغمبران انجام می دادند ولی در دین خاتم دیگر پیغمبری بخاطر این جهات مبعوث نمی گردد بلکه مجتهدان از عهده چنین وظایفی برمی آیند. این است معنای حدیثی که پیغمبر فرمود: « علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل »؛ علماء امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل می باشد البته آن عده از انبیاء بنی اسرائیل است که کارشان فقط تبلیغ و تفهیم و تعلیم و ترویج شریعت موسی بوده است.

این است که می گویم دوره انبیاء گذشته، دوره وحی است. به این معنا که حتی تبلیغ و ترویج را هم می بایست انبیاء انجام بدهند ولی در دوره دین خاتم، یک سلسله کارها یعنی کارهایی که مربوط به عالم تبلیغ و ترویج است و یا مربوط به استنباط کلیات از جزئیات است آن را دیگر علماء انجام می دهند نه پیغمبران. پس علماء از این نظر و در این حدود و نه بیشتر، جانشین پیغمبرانند، نه همه پیغمبران، بلکه جانشین پیغمبرانی که صاحب شریعت نیستند. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگیهای مردمی که دعوت می‏شده اند متفاوت می‏شده است و همه شکلهای متفاوت و اندامهای مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است، و دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده اند مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان، و معارف‏ پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به‏ تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.

این تکامل دین است نه اختلاف‏ ادیان قرآن هرگز کلمه " دین " را به صورت جمع ( ادیان ) نیاورده است‏ از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان یک تفاوت پیامبران‏ با نوابغ و فلاسفه بزرگ این است که فلاسفه هر کدام مکتب مخصوص به خود داشته اند، از این رو همیشه در جهان " فلسفه ها " وجود داشته نه " فلسفه "، ولی پیامبران الهی همیشه مؤید و مصدق یکدیگر بوده اند و یکدیگر را نفی نکرده اند هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر می‏بود مانند او قانون و دستورالعمل می‏آورد

منبع: وحی و نبوت، ص 38-40 ، آشنایی با قرآن 1و2، ص 239-237، و ص 238- 23

 

[ جمعه 5 / 6 / 1393برچسب:, ] [ 23:1 ] [ خادم سیدالشهدا ]

غیرت و مردانگی

 

 

 

((غیرت))به معنای رشک و حسد مردانه و نیز حفاظت آبرو و ناموس و نگهداری عزت و شرف آمده است.

 

غیرت،از شجاعت،بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یکی از ملکه های نفسانی انسان و سب مردانگی است و مرد بی غیرت از زمره مردان خارج است.

 

اگر غیرت بری بادرد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی

 

غیرت یکی از کمالات انسانی است که دست پرتوان خالق هستی،اسباب آن را در وجود آدمی قرار داده است.غیرت ورزی در حد عالی آن،لازمه ی انسانیت آدمیان مخصوصا مؤمنان پرهیزکار است.

 

امام علی(ع)فرمود:

 

ان الله یغار للمؤمن فلیغر،من لا یغار فانه منکوس القلب.(بحارالانوار،ج79،ص115)

 

خداوند برای مؤمن،غیرت می ورزد،پس او نیز باید غیرت آورد.هرکس غیرت نورزد،دلش وارونه است.

 

انواع غیرت:

 

الف:غیرت دینی:

 

منظور از غیرت دینی،این است که انسان مسلمان نسبت به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط میشود حساس باشد،با تمام توان در راه اعتلای آن بکوشد و از کوچکترین خدشه و تعرضی نسبت به آن جلوگیری کند.بر این اساس،جهاد،امر به معروف و نهی از منکر،سفارش به حق و صبر،تعلیم و تعلم و...میتواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد،چراکه هریک از موارد یاد شده از یک سوء در تحکیم پایه یهای اسلام مؤثر است و از سوی دیگر،با ضد آن سر ستیز دارد.قرآن مجید از مسلمانان می خواهد که ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم،آنرا به کار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع کنند.

 

و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال و النساء والولدان.(نساء.75)

 

شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟

 

پیام این آیه نشانگر آن است که جنگیدن در راه خدا و تلاش در رها سازی مستضعفان خواست خدا و لازمه مسلمانی است.

 

همه ی غزوه ها و سریه های پیامبر(ص)،جنگهای سه گانه ی امیر مؤمنان(ع)،مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی(ع) و حماسه ی جاوید عاشورا و مبالرزات بی امان پیشوایان معصوم(ع)و علمای درد آشنا در طول تاریخ،جملگی رنگ غیرت دارد،خداوند میفرماید حتی پیامبر(ص)از اینکه مردم ایمان نمی آوردند،نزدیک بود از بین برود.

 

لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین.(شعراء.3)

 

گویا از این که ایمان نمی آورند،می خواهی جانت را از دست بدهی!

 

امام علی(ع)از این که مسلمانان نسبت به اجرای احکام اسلام و جهاد در راه خدا،بی تفاوتی نشان می دادند،دلش چرکین بود و از خدا مرگ طلب کرد.

 

ب.غیرت ناموسی:

 

حمایت و حفاظت از ناموس،ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و با تاکید از ما خواسته که از ناموس خود و هم کیشان در برابر هرگونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع کنیم و کمترین مسامحه ای از خود بروز ندهیم.

 

فتوای امام راحل(ره)نیز چنین است:

 

اگر به ناموس کسی_خواه همسرش باشد یا دیگران_به قصد تجاوز حمله شود،واجب است به هر وسیله ممکن آنرا دفع کند گرچه به کشتن مهاجم بینجامد،بلکه اگر قصد آبروریزی به کمتر از تجاوز هم داشته باشد،به ظاهر حکمش همین است.

 

ج.غیرت ملی:

 

مراد از غیرت ملی احساس مسئولیت در برابر تمامیت ارضی کشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است که به گونه ای با غیرت دینی و غیرت ناموسی نیز پیوند دارد.

 

ناگفته مشخص است که ملی گرایی به معنای امروزی از نظر اسلام محکوم و نامعقول است؛ولی وطن دوستی و مشارکت در دفاع از میهن و هم میهنان مساله ای است که با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد:

 

حب الوطن من الایمان.(سفینة البحار،قمی،ج2،ص688)

 

وطن دوستی از ایمان است.

 

سخنی از امام راحل:

 

اگر دشمنی به کشور اسلامی یا مرزهای آن حمله کند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرار گیرد،بر مسلمانان واجب است که به هر وسیله ممکن و با بذل جان و مال از آن دفاع کنند.

[ جمعه 5 / 6 / 1393برچسب:اخلاقی, ] [ 22:49 ] [ خادم سیدالشهدا ]

مضرات ریش تراشی

 

در این مقاله ما سعی بر این کرده ایم تا مضرات ریش تراشی را از نظر دینی و علمی ثابت کنیم.

تراشیدن ریش از نظر دین اسلام جایز نمیباشد و مقدار مجاز تا حدی میباشد که وقتی عرف مردم به صورت نگاه میکنند بگویند فلان شخص ریش دارد و در تراشیدن ریش فرقی بین تراشیدن ریش با ماشین یا تیغ نیست.

دکتر ((فینکور جرج)) میگوید : برای ریش منافع بسیاری است مانند نگه داری دهان، مانع شدن از رطوبت اضافی دهان، سلامتی دندان و غده های لعابی.

نویسنده کتاب تراش ریش از نظر بهداشت مینویسد : تغییر قیافه و رنگ، پیدایش بعضی از امراض دهان و گلو، چایشهای صورت و گلو، جوشهای مخصوصی که در اطراف گلو پیدا میشود، گاهی درد دندانهای بسیار سخت و ناگوار و بعضی از زکام ها، طبق کشفیات علم روز بسیاری از اوقات در اثر تزاشیدن ریش پیدا میشود.

نویسنده کتاب تاریخ آمریکا ((سجعان ماریونی)) در کتابش راجع به منافع موی ریش و زیان تراش آن نوشته است که بعضی از مردم ریش داشتن را نمی پسندند و غافلند که داشتن ریش نافعتر است مخصوصا پزشک حاذق مشهور ویکتور ژورژ عقیده اش این است که ریش فوائد بسیاری دارد و مسلم است که ریش داشتن دهان را از دردهای چندی که متوجه دهان و اطراف آن است محافظت می نماید و هم از رطوبات زائدی که متوجه به جوانب دهان است جلوگیری میکند و پزشکان دیگر هم نقل کرده اند وقتی در فصل زمستان ریش تمام کارکنان راه آهن را تراشیدند پس از تراشیدن، اغلب آنها مبتلا به درد و آماس و ورمهای سختی شدند مخصوصا در غده هایی که چشمه های لعابی گلو و دهان است این دردها پدید می آید و نیز گفته اند که پزشک دیگری کسانی را که مبتلا به درد زکام شده بودند با امر کردن به گذاشتن ریش بیماری آنها را درمان کرد و لذا همه از شر این بیماری خلاص شدند.

یکی دیگر از منافع ریش که پزشکان به آن اعتراف کرده اند این است که در طولانی مدت پوست کسانی که ریش خود را نمیتراشند شاداب تر و سالم تر میماند چرا که امروزه ثابت شده است که موها دارای روزنه بسیار ریزی میباشند که هوا از آنها رد و بدل میشود و اکسیژن را به زیر پوست میرسانند و به همین جهت پوست کسانی که ریش میگذارند شاداب تر میماند و در طولانی مدت شاداب تر میماند.

تشکیل انجمنهایی در دنیا در جهت منافع ریش

منافع ریش و زیانهای ریش تراشی برای بسیاری از اطبا پوشیده نیست به گونه ای که هر سال از گوشه و کنار دنیا مقالاتی در این رابطه منتشر میشود از جمله در سال 1911 میلادی به علت شیوع ریش تراشی در کشورهای خارجی و کل دنیا و به دلیل کشف مضرات ریش تراشی عده ای از اطبا و دانشمندان اروپا انجمنی برای مبارزه ریش تراشی در انگلستان تشکیل داده و برای حفظ بهداشت عمومی و جلوگیری از این عمل نشریاتی منتشر نمودند.

[ جمعه 5 / 6 / 1393برچسب:ریش, ] [ 15:4 ] [ خادم سیدالشهدا ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
درباره وبلاگ

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ان لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .556
آرشیو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





قالب وبلاگ و كد آهنگ

فروشگاه اینترنتی ایرانیان ماركت

اوقات شرعی ذکر روزهای هفته
width=133 height=133 type=application/x-shockwave-flash wmode="transparent">

پخش زنده حرم