|
در مقاله ی قبل نیاز انسان به دین گفتیم که دین انسان را به کمال و انرا از مرز حیوانیت به انسانیت میرساند وحال می ایم به سوال چرا دین اسلام کامل است جواب میدهیم
آنچه دين مبين اسلام عهده دار تحقق آن است جايگاهی است که با رساندن بشريت به آن جايگاه، ادعای کامل ترين دين بودن را دارد. اما آيا کمال انسانی به چيست؟ اين سؤال کليشه ای را اين طور پاسخ می دهم: رسيدن به حدّ و مرزی که تمام حيثيات وجودی عالَم امکان در انسان موجود شود و منشأ تمام خيرهای عالَم گردد. درست است، اين همان مقامی است که بعد از خالق متعال، تنها برازنده جانشين او در افاضه وجود به ديگر مخلوقات کردن است. تنها انسان است که استعداد تبديل شدن به چنين موجودی را دارد. او می تواند به گونه ای باشد که تمام مخلوقات را تغيير دهد، رشد دهد و خلاصه تکوين را به دست بگيرد. اگر در بين اديان مختلف نظر کنيم، می يابيم که اکثر مردم کسانی را به عنوان ربّ (پروردگار) خود انتخاب کرده اند که در جهان هستی منشأ يکی از حوادث خارق عادت بوده اند ولو در حدّ داستان ها و افسانه ها! مثلا بت پرستان معتقدند که بتان، واسطه بين انسان و خالق جهان هستی هستند، و يا مسيحيان معتقدند که عيسی پيامبر (علی نبيّنا و آله و عليه السّلام) زنده کننده مردگان است و تغيير دهنده در تکوين است (مثلا می توانست آب را به شراب تبديل کند) و... پس اين اصلی است که وجود آن را اهل تمام اديان پذيرفته اند. ولی نکته اينجاست که در هيچ دين و آئينی اولاً ادعائی که اسلام دارد موجود نيست، چرا که هيچ دينی به جز اسلام قائل نيست که کامل ترين انسان ها تنها به دست او و تحت فرامين او ساخته می شوند، و ثانياً از نظر عقلی اين جايگاه تنها اختصاص به اسلام دارد! توضيح آنکه اگر قبول کنيم تمام اديان بشريت از طرف خداوند متعال به انسان ها رسيده است -که البته اين مطلب مردود است و بسياری از اديان موجود منافات با کمالات خدای حکيم دارد و اصل استناد آنها به خالق هستی، همان نقص اوست و هيچگاه چنين خدای مدبِّر حکيمی دينی را برای توجه به خودش معرفی نمی کند که در آن دين تعليم نقص خدا به بندگان باشد- و همه در واقع منسوب به او باشند، بر همين خدای حکيم لازم است که با توجه به افزايش استعدادات آدمی در فهم و قبول معانی بلندتر نسبت به روزگار قبلشان، دينی را مناسب با سطح فهم و درک آنها و به مراتب پيشرفته تر از قبل برای آنها بفرستد. يعنی همان طور که معتقديم بشريت در طول روزگار متمادی هميشه رو به رشد بوده است و در حال ترقّی، به تناسب اين ارتقای قابليّات او، اعتقادات او نيز بايد کامل تر و عالی تر شود. در همين موضوع نقش اسلام به خوبی روشن می شود، چرا که اولاً از نظر دستوراتی که در اسلام مشاهده می شود، تمام دستورات کمالی و خير اديان ديگر در آن به نحو کامل تر و بهتر موجود است –و اين مسئله ای است که دانشمندان و علمای ديگر اديان نيز به آن معترفند- و ثانياً در هيچ کجای آن دستوری منافی با کمالات انسانی ديده نمی شود –چنان که بالعکس، در ديگر اديان، به حدّی از اعتقادات خرافی و دستورات مذموم وجود دارد که سياستمداران جامعه های مختلف بعضا نسبت به وجود چنين احکامی در بين دين خود اعتراض می کنند!- و ثالثا اديان قبلی نيز به محقق شدن چنين دينی خبر داده اند و متن کتب الهی آنها بوده است و رابعا به عنوان آخرين دين رسمی و کلی الهی شناخته شده و قبول شده است. به هر حال آنچه ما در مورد اسلام مشاهده می کنيم و نه تنها ما، بلکه تمام متفکرين غرب و شرق به آن مُذعن هستند، رسيدن به کمالی است که هيچ دينی تا به امروز متکفّل رساندن انسان ها به آن حد نشده است. اين را نيز متذکر شوم که در هيچ دينی تا به امروز، بعد از پيامبر آن دين و جانشين رسمی او، کسانی پيدا نشده اند که در عمل، به اوج کمالات انسانی رسيده باشند، جز عالمان و عارفانی که در پرتو دين مقدس اسلام به اين درجه رسيده اند که با مراجعه به کتب مفصل اخلاقی و تاريخی، نمونه های بسيار آن يافت می شود. [ دو شنبه 1 / 6 / 1393برچسب:چرا باید دین اسلام قبول کنیم؟, ] [ 22:30 ] [ خادم سیدالشهدا ]
در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد. یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.
مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند
هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیلهی تزکیهی نفس و تقوا به دست میآید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطهی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده میشود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دستیابی به تزکیهی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی همچون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.
حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزلهی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشهی لغوی عفت نیز وجود دارد؛
حجاب و عفت
دو واژهی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترکاند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگیهای عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیهی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیشتری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد.
حجاب زنان سالمند
قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه میدهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباسهای رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت میگوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)
علاوه بر رابطهی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطهی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانهای از مرحلهی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همهی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.
آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبههی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار میدهند آشکار میگردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهمترین و اساسیترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار میکند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزلهی سنگ بنای دیگر حجابها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهندهی رفتارهای اوست.
البته، همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همهی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمیتوان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر میشود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامتها و نشانههای عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطهی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطهی عفاف و حجاب را از نوع رابطهی ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوهی عفاف، و عفاف، ریشهی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلبها کار دارد»، خود را سرگرم میکنند؛ چنین انسانهایی باید در قاموس اندیشهی خود این نکتهی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوهی ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.
[ یک شنبه 31 / 5 / 1393برچسب:حجاب و عفاف در اسلام, ] [ 22:51 ] [ خادم سیدالشهدا ]
چرا موسیقی در اسلام حرام است؟! دکتر آلکسیس کارل فیزیولوژیست معروف فرانسوی می نویسد:به طور کلی موسیقی را باید د ر ردیف مواد مخدر شناخت زیرا آثار تخدیری آن به هیچ وجه قابل انکار نیست..تخدیر انواع و اقسامی دارد وبشر میتواند از راههای مختلف اعصابش را تخدیر کند.گاهی به وسله خوردن مثل نوشابه های الکلی گاهی به وسیله استنشاق بینی مانند گرد هروئین اعصاب رار تخدیر میکند.و بسیاری دیگر نیز از طریق تزریق مواد مخدر انجام میشود. تخدیر از طریق شنوایی گاهی هم مخدر از مجرای گوش وارد می شود و در اعصاب اثر تخدیری می گذارد و زمانی آنچنان شدید می شود که انسان را مانند افراد بهت زده از حال طبیعی خارج می کند و توجه او را از همه چیز سلب می کند.با این توجه تصدیق می کنید که موسیقی مخدری بیش نیست و تمام عیب های یک ماده مخدر را دارد. اصولا لذتی که از موسیقی می برید به خاطر همبین اثر تخدیری است.و گاهی این اثر به قدری قوی است که انسان عقل و هوش را از دست می دهد و دست به حرکات غیر عادی میزند.و چه بسا و قتی تحت تاثیر کشش های صوتی قرار گرفت و اسیر جذبه آهنگهای تند گردید بسیاری از اعمال ناشایست که در حالت عادی شایسته خود نمی داند مرتکب می گردد. وهر فر بیداری توجه دارد که رقصهای دسته جمعی و شب نشینی های که مردان بیگانه با زنان بیگانه به پایکوبی و دست افشانی مشغول می شوند همیشه با آهنگهای تند بوده است. جای گفتگو نیست که از روز نخست الکل و موسیقی از بزرگترین وسیله هوسرانی برای مردان و زنان شهوتران بوده است و در ست است که اسلام هرگز انسان ها را از لذایذ طبیعی منع نمی کند ولی ار آن لذایذ زود گذر که از طریق مخرب اعصاب و تحریک غرایز شهوانی پیدا می شود جاوگیری می کند [ یک شنبه 31 / 5 / 1393برچسب:موسیقی, ] [ 17:45 ] [ خادم سیدالشهدا ]
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |